loading...
سایت عاشقونه آس
AS بازدید : 120 یکشنبه 22 دی 1392 نظرات (1)

مردی به استخدام یک شرکت  بزرگ چند ملیتی در آمد.در اولین روز کار خود٬با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد:"یک فنجان قهوه برای من بیاورید."

صدایی از آن طرف پاسخ داد:"شماره داخلی را اشتباه گرفته ای.می دانی تو با کی داری حرف میزنی؟"

کارمند تازه وارد گفت:"نه"

صدای آن طرف گفت:"من مدیر اجرایی شرکت هستم٬احمق!!"

مرد تازه وارد٬با لحنی حق به جانب گفت:"و تو می دانی با کی حرف میزنی٬بیچاره؟"

مدیر اجرایی گفت:"ته"

کارمند تازه وارد گفت:"خوبه"

و سریع گوشی را گذاشت!

 

همه قدرت شما بستگی به این دارد که از این قدرت آگاهی داشته باشید.

AS بازدید : 100 یکشنبه 22 دی 1392 نظرات (2)

روزی مردی خوابی عجیبی دید!

دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آن ها نگاه میکند.هنگام ورود٬دسته ی بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند٬باز می کنند و داخل جعبه می گذارند.

مرد از فرشته پرسید:شما چه کار می کنید؟فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد٬گفت:این جا بخش دریافت است و ما دعاها را و در خواست های مردم از خداوند ر٬اتحویل می گیریم.

.

.

مرد کمی جلوتر رفت٬باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذ هایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.

.

.

مرد پرسید:شماها چه کار می کنید؟یکی از فرشتگان با عجله گفت:این جا بخش ارسال است٬ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.

مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است.

مرد با تعجب پرسید:شما بیکارید؟

فرشته جواب داد:این جا بخش تصدیق جواب است.مردمی که دعاهایشان مستجاب شده٬باید جواب بفرستند ولی فقط عده ی بسیار کمی جواب می دهند.

مرد از فرشته پرسید:مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟

فرشته پاسخ داد:بسیار ساده٬فقط کافیست بگویند:

«خدایا شکر»

AS بازدید : 136 یکشنبه 22 دی 1392 نظرات (0)

داستان درباره ی یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود.او پس از سال ها آماده سازی٬ماجراجویی خود را آغاز کرد.

ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست تصمیم گرفت به تنهایی از کوه بالا برود.شب٬بلندی های کوه را در برگرفته بود و مرد هیچ چیز را نمی دید.همه چیز سیاه بود اصلا دید نداشت.ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود.

همان طور که از کوه بالا می رفت پایش لیز خورد.در حالی که به سرعت سقوط می کرد از کوه پرت شد.در حال سقوط فقط لکه های سیاهی مقابل چشمانش می دید و احساس وحشتناک مگیده شدن به وسیله ی جاذبه٬او را در خود می گرفت.

همچنان سقوط می کرد٬در آن لحظات تمام رویداد های خوب و بد زندگیش به یادش آمد.اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به وی نزدیک است.ناگهان احساس کرد طناب دور کمرش محکم شد و در میان آسمان معلق ماند.در این لحظه سکون٬چاره ای برایش نماند جز آنکه فریاد بزند خدایا کمکم کن!!!!

ناگهان صدای پرطنینی از آسمان شنیده شد:

چه می خواهی؟

- ای خدا نجاتم بده!

واقعا باور داری که می توانم نجاتت دهم؟

- البته که باور دارم!

اگر باور داری طنابی که به دور کمرت بسته است پاره کن!

یک لحظه سکوت...و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو طناب را بچسبد.

گروه نجات می گویند که روز بعد یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند.بدنش از طناب آویزان بود و با دست هایش مجکم طناب را گرفته بود در حالی که او فقط یک متر از زمین فاصله داشت!

نتیجه:

"وقتی ایمان داری٬واقعا ایمان داشته باش!"

AS بازدید : 124 یکشنبه 22 دی 1392 نظرات (0)

پسر و پدری داشتند در کوه قدم می زدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد٬به زمین افتاد و داد کشید:آ آ آ ی ی ی!!!!!

صدایی از دور دست آمد:آ آ آ ی ی ی!!!!!

پسرک با کنجکاوی فریاد زد:تو کی هستی؟؟؟

پاسخ شنید:تو کی هستی؟؟؟

پسرک خشمگین شد و فریاد زد:ترسو!!!

باز پاسخ شنید:ترسو!!!

پسرک با تعجب از پدرش پرسید:چه خبر است؟؟

پدر لبخندی زد و گفت:پسرم٬توجه کن و بعد با صدای بلند فریاد زد:تو یک قهرمان هستی!!

صدا پاسخ داد:تو یک قهرمان هستی!!

 

پسرک بازب یشتر تعجب کرد.

پدرش توضیح داد:مردم می گویند که این انعکاس کوه هست ولی این در حقیقت انعکاس زندگیست.هر چیزی بگویی یا انجام دهی٬زندگی عینا به تو جواب می دهد...

اگر عشق را بخواهی٬عشق بیشتری در قلبت به وجود می آید و اگر به دنبال موفقیت باشی٬آن را حتما به دست خواهی آورد.هرچیزی را که بخواهی زندگی به تو همان را خواهد داد.

 

شمایید که با حرکت خود٬دنیایتان را خلق می کنید.

AS بازدید : 113 یکشنبه 22 دی 1392 نظرات (1)

با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه٬

رختخواب خرید ولی خواب نه٬

ساعت خرید ولی زمان نه٬

می توان مقام خرید ولی احترام نه٬

می توان کتاب خرید ولی دانش نه٬

دارو خرید ولی سلامتی نه٬

خانه خرید ولی زندگی نه٬

و بالاخره٬می توان قلب خرید٬ولی عشق را نه!!!

درباره ما
سایت عاشقانه آس
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    نظرسنجی
    قالب جدید آس چت ...
    آمار سایت
  • کل مطالب : 266
  • کل نظرات : 156
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 79
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 63
  • بازدید امروز : 22
  • باردید دیروز : 68
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 96
  • بازدید ماه : 90
  • بازدید سال : 655
  • بازدید کلی : 325,092